خلاصه قسمت 49 سریال جواهری در قصر!!
پادشاه از یانگوم می پرسد که حالا چه خواسته ای دارد و یانگوم خواسته ی خود را مطرح می کند و از پادشاه می خواهد که او را به مرکز بهداشت عمومی بفرستد...
با دستور پادشاه مبنی بر تغییر پست ها ، اول از همه پزشک شین به مرتبه چهارم ترفیع پیدا می کند و پزشک یونگ به مرتبه پنجم ترفیع پیدا می کند...
پس یانگوم کار خود را در مرکز بهداشت عمومی شروع می کند...
یانگوم به دیدن افسرمین می رود و از او می خواهد که به بیمارانی که در مرکز بهداشت عمومی هستند درس بدهد...
افسرمین به بیمارانی که در مرکز بهداشت عمومی هستند درس می دهد...
یانگوم هر روز به مطالعه و درمان بیماران می پردازد و برای بیماران دارو درست می کند...
بانوی جدید آشپزخانه قصر تمام بانوان دربار را جمع می کند واعلام می کند که به دلیل بالا بودن سن و فقدان انرژی قصد کناره گیری از مقام بانوی اولی را دارد...
به همین منظور اعلام می کند که قصد دارد مسابقه ای در جشن تولد شاهزاده بگیرد و بانوان دربار برای این مسابقه باید یک خوراک آماده کنند...
جشن تولد شاهزاده برگزارمی شود و هرکدام از بانوان خوراکی را آماده می کنند...
بانوی اول آشپزخانه اعلام می کند که ملکه تصمیم خود را گرفته اند و بانو مین را به عنوان بانوی اول آشپزخانه انتخاب کرده اند...
بانو مین به دیدن یانگوم می رود و یانگوم برای کمک به او دفترچه آشپزی به او می دهد که شامل چیزهایی است که از بانو هن یاد گرفته و همه چیزهای دیگری که یاد گرفته است...
بانو مین از او می پرسد که چرا او قصد دادن این دفترچه پزشکی را به او دارد...
که یانگوم اعلام می کند من احساس بدی نسبت به نگهداشتن این کتاب داشتم وحالا فکر می کنم صاحب اصلی این کتاب پیدا شده است و این به تو کمک خواهد کرد ، چون من عادت داشتم همه جزئیات را در دفترچه بنویسم...
بانو مین از یانگوم تشکر می کند اما می گوید که من احساس گناه می کنم زیرا این مقامی است که کسانی مثل بانو یونگ داشتند و بانو هن و بانو چویی برای آن کامل شدند ، این مقامی برای افراد تلاشگر مثل توست پس چطور یک کسی مثل من می تواند این را بگیرد...
یانگوم می گوید که شما شخصی بودید که بدون هیچ عامل دیگری آشپزی می کردید و بانو هن هم اغلب شما را تحسین می کرد و شما شخص درستی هستید برای ادامه دادن میراث بانو یونگ و بانو هن پس شما به خوبی کار خود را انجام خواهید داد...
در این هنگام شین بی وارد می شود و اعلام می کند که با دستور ملکه آمده ام تا به شما بگویم که فردا باید به ملکه گزارش دهید...
یانگوم به دیدن ملکه می رود و ملکه از او می خواهد که به قصر برگردد و به یانگوم می گوید که حالش مساعد نیست و می گوید زمانی که قلب من سالم نیست ، چگونه جسم من می تواند سالم باشد...
وقتی من به موقعیتی که پسرم و من در آن هستیم فکر می کنم احساس اندوه می کنم من نباید پرنس را به دنیا می آوردم قصر مکان ترسناکی است اینجا اگر نتوانی زنده بمانی باید بمیری بعد از این که شما زندگی شاه را نجات دادید مردم اطراف اینجا با بدگمانی به من نگاه می کنند ، آنها دوست دارند آن را تا زمانی که پادشاه بر تخت سلطنت است اما زمانی که پرنس کرون بر تخت بنشیند...
این یک طلسم نفرین نوشته شده برای پرنس است من چطور می توانم یک لحظه آرام باشم ، چطور قلب من می تواند بیمار نباشد ، پس یانگوم لطفا بیماری قلبی من را درمان کن ، دوباره بانوی پزشک مسئول باش و بانوی پزشک برای پرنس کرون ضعیف باش...
در این هنگام یکی از بانوان دربار یانگوم را صدا می زند و به او اعلام می کند که پرنس کرون بیماری لاعلاج قلبی دارد و آن را از زمان بچگی تحمل می کند و هیچ دارویی برای درمان او وجود ندارد...
یانگوم به دیدن ملکه می رود و اعلام می کند که نمی تواند چنین کاری را انجام دهد ، یانگوم می گوید که من بی پروایانه عمل کرم برای باز پس گرفتن موقعیت بانو هن و مادرم با وجود اینکه من می دانستم آنها نمی توانند به زندگی برگردند من زندگی ام را به خطر انداختم و این فقط برای ادامه میراثی بود که آن ها به جا گذاشته بودند ، آنها فکر می کردند غذایی که می رود داخل دهان های مردم نباید برای بدست آوردن قدرت استفاده شود و من تصمیم دارم میراث آنها را ادامه بدهم من به درستی پزشکی را تمرین کردم و فقط از آن استفاده می کنم که برای درمان و نجات مردم و هیچ دلیل دیگری نمی تواند پشت آن باشد این محدودیت من است...
ملکه رو به یانگوم می کند و می گوید با وجود آن که زندگیتان در دستان من هست که یانگوم می گوید شما می توانید زندگی من را بگیرید اما شما نمی توانید خواسته من را بگیرید پس زندگی مرا بگیرید ملکه به یانگوم می گوید پس شما بانوی همراه من خواهید بود شما می توانید یک بانوی دربار باشید حالا که موقعیت شما به حال اول باز گشته است کنار من بمان ، من مطمئنم شما آن را انجام خواهید داد...
در این هنگام پادشاه وارد می شود و از ملکه می پرسد چه مکالمه مهمی شما با یانگوم داشتید ، ملکه می گوید که از یانگوم برای بانوی دربار استفاده کرده است و از او خواسته است که بانوی همراه او باشد...
پادشاه به سرپرست پیشکار دستور می دهد که یانگوم را مخفیانه به اقامتگاه سوک وون فرا خوانده شود پادشاه که سخنان ملکه و یانگوم را شنیده بود از یانگوم می پرسد آن چه هست که شما مایل نیستید انجام بدهید حتی اگر به بهای زندگی تان باشد که یانگوم می گوید من نمی توانم به شما بگویم...
افسرمین و یانگوم تصمیم می گیرند قصر را ترک کنند به همین منظور افسرمین از یانگوم فرصت می خواهد تا او بتواند استعفای خود را تحویل قصر بدهد...
پادشاه در حضور وزرا یانگوم را به عنوان بانوی پزشک انتخاب می کند که این کار باعث مخالفت وزرا می شود اما پادشاه اعلام می کند یانگوم از این به بعد پزشک شخصی من خواهد بود...