سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد کریم اهل بیت اما حسن مجتبی مبارک


ابتدا نیت کن

 سپس سوره اخلاص را ۳ مرتبه بخوان

بر محمد و آل محمد ۳ صلوات بفرست

بسم الله


 

اف برتو دنیای دنی

درپیش چشمان علی(ع)

سیلی به زهرامی زنند 

آنان را که ازمرگ می ترسند ازکربلا میرانند

دروغ ها چون لباس های کثیف روی هم جمع می شوند

ضرب المثل آلمانی


   خلاصه قسمت چهل و هفتم سریال جواهری در قصر

پس از رفتن یانگرو ، پانسول چویی خطاب به بانو چویی می گوید که ما هم اکنون توانستیم بانو یون را به بیرون از قصربفرستیم وباعث ناپدید شدن دو شاهد شدیم وحالا باید با خواسته او موافقت کنیم ولی در مورد خلاصی از شر یانگوم چه کنیم ، که بانو چویی می گوید با این کار جرم خودمان را آشکار می کنیم زیرا آقای مین ، نخست وزیر جناح چپ و ملکه فقط نظاره گر نخواهند بود...

یانگرو به دیدن یانگوم می رود...

یانگوم از او می پرسد که برای چه به این جا آمده است ، که یانگرو نامه هایی که در آن ها دستوراتی است را به یانگوم می دهد ومی گوید که این ها دستورات مهمی هستند یکی از طرف بانو چویی و یکی از طرف وزیر اوو...

بانو چویی به من گفته که ناپدید شوم و وزیر اوو نیز این نامه را داده است تا ببرم دفتر دادستانی تا به آنها بگویم که بانو چویی با تو چه کرده است ، بنابراین سرنوشت آنها به من بستگی دارد که یانگوم باز می پرسد که برای چه به این جا آمده است که یانگرو اعلام می کند تو نمی دانی ، آنها این کار را کردن چون من همه چیز را می دانم...

و از یانگوم می خواهد به او کمک کند تا او نیز بتواند به یانگوم کمک کند و به وسیله ارتباطی که با ملکه دارد او را به سمت بانوی منشی های سلطنتی برساند ، که یانگوم به او اعلام می کند من به تو هیچ قولی نمی دهم ، زیرا بدون کمک تو می توانم این کار را انجام دهم وتنها راهی که الان برای زنده ماندن تو باقی مانده است که بروی اعتراف کنی وطلب بخشش کنی ، پس به دفتر دادستانی برو...

در همین زمان بانو چویی نیز به دیدار یانگوم می رود و به یانگوم می گوید میونگی کجاست و باعث تعجب یانگوم وهمسر کنگ داگو می شود...

بانو چویی به همراه یانگوم به محل دفن میونگی می روند که بانو چویی اعلام می کند من و میونگی زمانی که هشت سالمان بود واد قصر شدیم او بسیار شجاع بود و چیزهای زیادی به من آموخت اما من کارهای بد زیادی در حق دوستم انجام دادم...

من زندگیم را مدیون او هستم که این برای من بسیار عذاب آور است و از تو می خواهم که مرا ببخشی و از تو می خواهم همانند میونگی زانو بزنی و مرا ببخشی...

که یانگوم رو به بانو چویی می کند ومی گوید که من مطمئنم قلبتان از مادرم بخشش می خواهد و می دونم که این رنج باعث شده این کار را بکنید ، بنابراین به دفتر دادستانی بروید وهمه چیز را بگویید...

 که بانو چویی از او می خواهد که به او وخانواده اش رحم کند که یانگوم می گوید پشیمانی یعنی این که شما مسئولیت آنچه را که انجام دادید بپذیرید...

در همین هنگام به پانسول چویی و بانو چویی اطلاع می دهند که یانگرو ناپدید شده است و دیشب با وزیر اوو نیز ملاقات داشته است...

یانگرو تصمیم خود را می گیرد و به سوی دفتر دادستانی می رود که در راه به وسیله نیروهای پانسول چویی ربوده می شود و خود را در برابر پانسول چویی وبانو چویی می بیند و آنها نامه ای راکه وزیر اوو به و داده بود راپیدا می کنند و به او می گویند که ما به تو فرصت داده بودیم...

معاون وزیر اوو به دیدار او می رود و او را از مشکل به وجود آمده مطلع می کند و معاون وزیر اوو از وزیر می خواهد که به دیدن ملکه مادر برود...

که وزیر اوو به دیدن ملکه مادر می رود و اجازه ورود می خواهد که بانو چویی به یکی از بانوان اعلام می کند که به وزیر اوو بگویند که ملکه مادر مریض است واو فردا بیاید...

در همین هنگام بانو چویی از افرادی که در اتاق هستند می خواهد که به بیرون بروند و به ملکه مادر می گوید که وزیر اوو در این مدت خلاف های بسیاری مرتکب شده است...

افسرمین به دیدار یانگوم می رود و به او اعلام می کند که بانو یون به جرم های وزیر اوو اعتراف کرده است که یانگوم می گوید پس هم اکنون جان او در خطر است ، زیرا او دیشب پیش من آمده بود و می گفت که بانو چویی گفته فرار کند و وزیر اوو نیز به او گفته به جرم های بانو چویی اعتراف کند...

وزیر اوو که متهم شده است مورد باز جویی قرار می گیرد که در این هنگام افسرمین وارد می شود و می گوید که یانگرو کشته شده است...

یونسنگ که از مرگ یانگرو مطلع شده است یاد خاطرات گذشته خود با یانگرو می افتد...

پادشاه که به دیدار یونسنگ رفته است علت ناراحتی را از او جویا می شود ...

 که یونسنگ از او می خواهد که با در خواست پزشک یانگوم موافقت کند ، که پادشاه اعلام می کند که وزیر اوو و بانو چویی نیز با این موضوع در ارتباط هستند که مشکل فقط آن ها نیستند زیرا آنها اطرافیان با نفوذی دارند که یونسنگ اعلام می کند که یانگوم وصیت نامه ای قبل از مرگ پزشک قصر از او گرفته است...

پادشاه از پیشکار می خواهد که پیش یانگوم برود و وصیت نامه ای را که او از پزشک قصر گرفته است از او بگیرد...

یکی از بانوان پزشک به دیدن یانگوم می آید و به او اعلام می کند که ملکه مادر می خواهد او را ببیند...

یانگوم به دیدار ملکه مادر می رود که ملکه مادر از او آن وصیت نامه را می خواهد ، که یانگوم اعلام می کند که آن وصیت نامه را ندارد...

گیومیونگ از بانو چویی می پرسد که آیا آن وصیت نامه را به ملکه داد ، که بانو چویی اعلام می کند به خدمتکارها بگو بروند و یوئل یی رابیاورند...

در این زمان پیشکار به پیش یانگوم می رود و به او اعلام می کند که پادشاه آن وصیت نامه را می خواهد ببیند که یانگوم اعلام می کند که چنین وصیت نامه ای وجود ندارد...

بانو چویی به یوئلی می گوید که آیا او تصمیم خود را گرفت که یوئلی می گوید بله او از حرف های شما اطاعت می کند که بانو چویی می گوید حالا باید تو برای من کاری انجام دهی ، تو باید این نامه را به دفتر سران امور داخلی ببری...

یوئلی به دفتر سران امور داخلی می رود و نامه ای را که بانو چویی به او داده بود را به آنها می دهد و آنها از او می پرسند که او چگونه این وصیت نامه را بدست آورده است...

بانو چویی و گیومیونگ به دیدار یونسنگ می روند و اعلام می کنند که یک پیغام از دفتر سران امور داخلی دریافت کرده اند که تمام بانوانی که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط هستند باید بیایند وشهادت بدهند به خاطر همین بانو مین باید با ما بیاید...

تمامی افرادی که با موضوع اردک گوگردی در ارتباط بوده اند در اتاق سران امور داخلی جمع شده وبه سوالات پاسخ می دهند و هرکدام دیگری را مقصر می دانند...

که در این لحظه پزشک قصرکه همه فکر می کنند خودکشی کرده است به همراه افسرمین ویانگوم وارد اتاق می شود و باعث حیرت حاضرین می شود...


باسلام به همه ی خوانندگان عزیز.من ابوالفضل بغلانی مدیر دو وبلاگ در بلاگفا هستم که الان در حال حاضر مدیریت این وبلاگ رو هم به عهده دارم.






شنیدم این پسره هم باباش یه روز سامورایی بوده اونم داره میره سامورایی بشه!


همه این آرم را می شناسیم. آرم شرکت نوشابه ی کوکاکولا هست

 

و حالا اگه برعکس بشه چی؟؟؟... کمی دقت کنی نوشته العیاذ بالله لا محمد لا مکه

مرگ بر آمریکا

و این هم شرکت پپسیه آمریکا

اگه فکر می کنید اتفاقیه به این نکته توجه کنید که چرا سومین C ( در کلمه Cola ) این قدر کشیده شده و پیچ خورده تا حرف ‌‌{ ک } درست در بیاید

الکی اسمشو این که نذاشتن قصه داره طولانی

pay each penny save israel

یعنی: هر پنی[کوچکترین واحد پول در آمریکا و انگلیس] را بپردازید تا برای اسرائیل ذخیره شود!!!

بله هر ریال از پول من و شما برای اسرائیل ذخیره می شود.

نمی دانم بخندم یا گریه کنم، فقط بیایید کمی بیشتر فکر کنیم و ببینیم چگونه باید عمل نماییم.

 آیا از این به بعد باید با شعار مرگ بر آمریکا، کوکاکولا و پپسی کولا بنوشیم؟!؟!؟

وبلاگ majid.sh



<   <<   21   22   23