به پلوتو کمک کنید!!
شهریور ماه سال گذشته(24 آگوست 2006)، اعضاء انجمن بین المللی نجوم با تعریف خصوصیات یک سیاره، نام پلوتو را از لیست سیارات منظومه شمسی حذف کردند. بدین ترتیب نام پلوتو در لیست سیارات کوتوله قرار گرفت. ماجرا به همین جا ختم نشد و پس از آن اعتراضات زیادی از سوی منجمان آمریکایی به رای انجمن بین المللی نجوم وارد شد. علت آن هم روشن بود. پلوتو تنها سیاره ای بود که یک آمریکایی آن را کشف کرده بود و آنها نمی خواستند که نامشان از لیست کاشفان سیارات منظومه شمسی خارج شود. آنها می گفتند که در هنگام رای گیری تنها 4 درصد از 9000 عضو اصلی انجمن در محل حاضر بوده اند و بنابراین رای صادر شده درست نبوده است. این منجمان برای ابراز نارضایتی خود به کارهای زیادی دست زدند
آیا پیام پیامبر صلی الله علیه و آله ویژهی مردان است؟
و آیا زنان هم مخاطب پیام پیامبر صلی الله علیه و آله قرار می گیرند؟
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همچون همه انبیاء با دو هدف، هدایت مردم را آغاز و دنبال کرد:
1. آشنا ساختن مردم با معارف الهی.
2. کامل کردن عقاید و اخلاق جامعه.
یعنی تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیه نفوس مردم از سوی دیگر؛ آن گونه که قرآن می فرماید: یعلّمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم.
از این رو، می توان رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را اینگونه بیان داشت که:
او برای تعلیم و تربیت و تزکیه آمد تا در بخش نظری جامعه را به علوم الهی و صحیح رهنمون سازد و در بخش عملی، مردم را به طهارت روح برساند. مخاطب چنین حرکت هدایت بخش، جان انسان خواهد بود نه بدن او. از این رو، زن و مرد هر دو همسان هم، مخاطب «پیام پیامبر» خواهند بود.
محور تعلیم و تعلّم جان آدمی است نه بدن و نه مجموع جان و بدن. آنکه عالم می شود، روح است و روح، نه مذکّر و نه مونّث است. پس، آنچه که به کمال آدمی باز میگردد؛ همچون: مسائل علمی، اعتقادی و اخلاقی، در آن میان مرد و زن تفاوتی نیست. امَا چون از مسائل اجرائی و تقسیم کار سخن به میان می آید، به دلیل خصوصیات طبیعی و بدنی هر یک، وظایف مشترک و مختص وجود دارد؛ لیکن تفاوت وظایف، نقشی در میزان تکامل آن دو نخواهد داشت.
زن همچون مرد، تکامل پذیر است و قرآن هر گاه از ارزشهای والای انسانی سخن می گوید، از «زنان» همسان مردان یاد می کند بدان حد که هر دو می توانند به مقامات انسانی و معنوی دست یابند. و مقاماتی همچون: اسلام، ایمان، طاعت، راستگویی، شکیبایی، خداترسی، روزه داری، خویشتن داری و یاد خدا، برای هر زنی قابل دست یابی است. طبیعی است که عمل صالح او نیز همچون مرد، پیامد و ره آوردی این دنیوی و اخروی خواهد داشت:
من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون؛[1] هر مرد و زن که کاری نیکو انجام دهند، اگر ایمان آورده باشند، زندگی خوش و پاکیزه ای به او خواهیم داد و پاداشی بهتر از کردارشان.
با این مقدمه به طرح «پیام پیامبر به دختران مسلمان»، در چند محور ذیل میپردازیم:
وقتی باور غالب جامعه، «زن» را مایة عار می دانست و از «دختر» نفرت داشت و حتی آن را زنده به گور می ساخت؛ در چنین محیطی، «اسلام» جایگاه انسانی زن را احیاء کرده و او را ریحانه؛ یعنی شاخه گلی ظریف می نامد. یکی از ارمغان های زیبای پیامبر، شخصیت دادن به دختر و زن می باشد. بدان حد که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود :
ـ دختران، خجسته اند و دوست داشتنی.
ـ بهترین فرزندان شما، دخترانتان میباشند.
ـ از خوش قدمی زن، این است که نخستین فرزندش دختر باشد.
ـ دختر خوب، فرزندی است مهربان، مددکار، مونس، با برکت و دور کنندهی حسرت.
ـ کسی که دختر دارد، مشمول نصرت و مدد و برکت و آمرزش خدا خواهد بود.
چون به نبی خاتم بشارت دختر می دادند، میفرمود:
گلی است که خدا، روزیش میدهد و تامین او با خداست.
بر خود ببالید و از آن دسته دخترانی باشید که پیامبر دربارة ایشان فرمود:
چه خوب فرزندانی اند دختران محجوب!
فرصت جوانی، یک غنیمت زودگذر است. پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست. مصطفی فرمود: دنیا ساعتیست.
زندگی کوتاهتر از آن است که دست کم گرفته شود. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می فرمود :
در قیامت برای هر روز از ایام عمر بندگان، 24 پرونده به تعداد ساعت های شبانه روز، گشوده می شود؛
(بنده) پروندهای را پر از روشنی و سرور مییابد و از دیدنش چنان شادی و فرح به وی دست می دهد که اگر بر دوزخیان تقسیم شود، احساس کردن رنج آتش را از آنان باز می دارد، و این ساعتی است که پروردگارش را در آن اطاعت کرده است.
سپس پروندهای دیگر گشوده میشود و (بنده) آن را تاریک، بدبو و ترس آور می بیند و از مشاهده اش چنان بی تابی و ترس به وی دست می دهد که اگر بر بهشتیان تقسیم گردد، خوشی را از آنان باز ستاند، و این لحظهای است که پروردگارش را در آن نافرمانی کرده است.
سپس پروندهای دیگر برایش گشوده میشود و آن را تهی میبیند، نه چیزی در آن است که او را شادمان کند و نه چیزی که ناراحتش سازد، و این ساعتی است که خوابیده و یا به کارهای مباح دنیایی سرگرم بوده است؛ آنگاه به جهت از دست دادن این لحظه ها، احساس حسرت و تأسف به وی دست می دهد؛ چرا که میتوانست آن را از نیکیهای بیشمار پر سازد. و این سخن خداوند « آن(روز)، روز حسرت خوردن است.» بدین نکته اشاره دارد.
لحظات زندگی را جدّی بگیرید و فرصت جوانی را دریابید؛ «جوانی» یک نسیم رحمت است.آن گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود :
«انّ لربّکم فیایام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها؛ در ایام زندگیتان نسیمهای رحمتی میورزد مراقب باشید خود را در معرض آن قرار دهید.»
«حیا» سرچشمة همة زیبایی هاست و در فقدان حیا، هیچ کار زیبایی انجام نمی شود و هیچ کار زشتی ترک نمی شود. پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمود:
«الاسلام عریان فلباسه الحیاء؛ اسلام، عریان است و حیا، لباس آن است.»
حیا همان دگرگونی حال و انکسار و دوری گزینی از کار زشت است؛ به خصوص آنکه انسان احساس کند که ناظری او را میبیند. و آگاهی و نظارت خداوند، عامل برانگیختن حیا است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
«فاستحیوا الیوم أن یطَّلع الله علی شیء من أمرکم؛ شرم کنید امروز از اینکه خداوند از تمام امور شما، مطلع است.»
بزرگترین سرمایة دختر و زن مسلمان «حیا» است که ثمره ی آن، مهار شهوت و تضمین عفّت او خواهد بود.
درنگ در نوع برخورد موسی علیه السلام با دختر شعیب علیه السلام و شیوه راه رفتن این دختر که با حیا آمیخته بود، نیز برای شما الهام بخش است.
پیامبر اسلام بر پوشش زن در مقابل نامحرم و دوری از جلوه گری و خود نمایی اصرار می ورزید و قرآن، همپای توصیه به مردان در دوری از چشم چرانی و رعایت پوشش بدن از نامحرم، به زنان نیز توصیه می کند که دیدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پیشه کنند. به دو آیة ذیل دقت کنید:
1. «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو: پوشش های بلند (جلباب) خود را بر خویش فرو افکنند».
2. «به زنان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پیشه ساخته، دامن خود ر از بیگانگان بپوشانند و زیور خویش را جز برای شوهران و سایر محارم، آشکار نکنند مگر آنچه پیدا است، و روسریهای (خُمُر) خویش را به گریبان ها اندازند تا سر و گردن و سینه و گوشها پوشیده باشد، و پاهایشان را به زمین نکوبند تا آنچه از زینت پنهان میکنند، معلوم شود».
دربارة این دو آیه، به چند نکته توجه کنید:
الف) جلباب، پوششی چادر مانند، گشاد و پارچهای است و با روسری کوچک و خمار متفاوت است. جلباب همچون مقنعه ها و روسری های بزرگ، سر و همه بدن را میپوشانیده است.
و خداوند در آیة نخست با بیان «جلباب»، به پوشاندن سر و گردن و بدن زنان اشاره دارد.
ب) خُمُر، جمع خِمار و به معنای روسری و سر پوش است و خداوند در آیة دوم از دختران و زنان مؤمن خواسته است که به وسیله خمار، سینه و گریبان (جَیب) خود را بپوشانند. مرحوم طبرسی دربارة این آیه مینویسد : زنان مدینه،اطراف روسریهای خود را به پشت سر میانداختند و سینه، گردن و گوشهای آنان آشکار میشد. بر اساس این آیة، موظف شدند اطراف روسری خود را به گریبانها بیندازند تا این مواضع نیز مستور باشد.
ابن عباس نیز دربارة تفسیر این آیه میگوید : یعنی زن، مو، سینه، دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند.
ج) قرآن در پاسخ به ضرورت پوشش نیز چنین می فرماید که:
ذلک أدنی أن یعرفن فلا یؤذَین؛ بدین وسیله شناخته می شوند (که دارای اصالت خانوادگی اند) پس با آزار و تعقیب (هوسرانان) رو به رو نمیشوند.
د) پیامبر به اسماء فرمود :« اسماء! وقتی زن بالغ شد، شایسته نیست که (در برابر نامحرم) جز صورت و دستهایش دیده شوند».
ه) پوشش اسلامی به معنای زندانی کردن و قرار دادن شما پشت پرده و در نتیجه، عدم مشارکت در فعالیتهای اجتماعی نیست بلکه «پوشش» بدان معناست که شما به عنوان دختر و زنان مومن در معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشانید و به جلوه گری و خودنمایی نپردازید و مشارکتتان در فعالیت ها، بر اصول انسانی و اسلامی استوار باشد.
و. بسیاری از جامعه شناسان، حجاب زن را مقتضای طبیعی جامعة بشری معرفی کردهاند. مونتسکیو می نویسد:
«قوانین طبیعت حکم می کند زن خوددار باشد؛ زیرا مرد، با تهوّر آفریده شده است و زن، نیروی خودداری بیشتری دارد. بنابراین، تضادّ بین آنها را می توان با «حجاب» از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام ملل جهان معتقدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند».
وعده حضور ما:24اسفند 86-پای صندوق های رای
منتظر حضورسبزتان هستیم
سلام چون تواین چندوقته همه به فکر عید هستند ما هم گفتیم یه وقت عقب نمونیم وچندتا مطلب درباره عید نوروز بنویسیم.
مراسم کهن ایرانیان در نوروز رسم آب پاشی به یکدیگر و یا آب تنی و شست و شوی خود با آب بوده است.بیرونی در پیدایی رسم آب پاشی در میان ایرانیان انگیزه های گوناگونی را یاد کرده است.مثلا می نویسد، چون تن انسان در زمستان به کثافات آتش، یعنی دود و خاکستر آلوده می شود، مردم با آب پاشی به خود و یا آب تنی این کثافات را از خود دور و خود را تطهیر و پاکیزه می کنند. همچنین در سبب شست و شوی تن یا آب پاشیدن به یکدیگر می نویسد:
«چون در عهد پادشاهی جم هیچ جانوری نمرد و به طوری رو به فزونی گذاشتند که فراخنای زمین با همه پهنایی که داشت بدل به تنگنا شد، خداوند آن وقت زمین را سه برابر کرد و ایشان را امر نمود که با آب غسل نمایند تا از هر گناهی پاک شوند و هر سال برای
اینکه آفات را از ایشان دور کند این کار را تکرار نمایند.»
امروزه رسم کهن اب تنی و آب پاشی در نوروز کمتر در ایران معمول است، لیکن بقایای آن را در آیین های مربوط به جشن چهار شنبه سوری در برخی از جامعه ها و فرهنگ های ایران می توان دید .رسم آب فشانی در نوروز هنوز میان گروهی از مردم سرزمین های همسایه ایران از جمله شیعیان پاکستان رایج است.
مثلا در آداب تحویل سال میان برخی از مردم چنین رسم است : «در موقع تحویل سال تمام افراد خانواده دور هم جمع می شوند ، در وسطشان کاسه ای پر از آب روی سینی بزرگی قرار می دهند. در آب عطر و گل های محمدی و گلاب میریزند و بزرگ خانواده دعای تحویل سال را می خواند و سایرین در خواندن این دعا از او پیروی می کنند این عمل 365 بار تکرار می شود و پس از خواندن اوراد، شخص مزبور درود گویان آب کاسه را به وسیله انگشتان دست بر روی همه افراد موجود می پاشد و بقیه را در گوشه ای از حیاط می ریزد. این تشریفات نزد همه علاقمندان به نوروز سرچشمه یمن و سعادت محسوب می گردد.
منابع تاریخی زیارت قبر امام حسین علیهالسلام را توسط جابر دو گونه، گزارش کردهاند. گزارش نخست از طبری شیعی است که زیارت جابر را همراه با عطیه عوفی، به طور مسند و با تفصیل گزارش کرده، اما در آن، سخنی از ملاقات وی با اهلبیت امام حسین علیهالسلام به میان نیاورده است. گزارش دوم از سید بن طاووس است که زیارت جابر را بدون همراهی عطیه و به اختصار، بیان کرده و به دنبال آن، ملاقات جابر را با اسرای اهلبیت علهیمالسلام که از شام بازگشتهاند، آورده است. ابتدا گزارش طبری و سپس گزارش ابن طاووس را بررسی میکنیم.
عماد الدین طبری (متوفای 525 ق) در بشارة المصطفی به سندش از عطیة بن سعد بن جناده کوفی جدلی (2) نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زیارت امام حسین علیهالسلام حرکت کردیم، چون به کربلا رسیدیم جابر به سوی فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچهای به کمر بست و پارچهای به دوش انداخت و عطر زد، سپس ذکرگویان به سوی قبر امام رفت. وقتی نزدیک قبر شد، گفت: دستم را بگیر و روی قبر بگذار. من دستش را روی قبر گذاشتم. جابر خود را به روی قبر انداخت و آن قدر گریه کرد که بیهوش شد. بر او آب پاشیدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار گفت: ای حسین! سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمیدهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهی در حالی که رگهای گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایی انداختند. گواهی میدهم که تو فرزند خاتم پیامبران و پسر سرور مومنان و همپیمان تقوا و از نسل هدایت و پنجمین نفر از اصحاب کسایی؛ فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه علیهماالسلام سرور زنانی و چرا چنین نباشی که سالار پیامبران با دست خویش غذایت داده و در دامان متقین تربیت شدهای و از سینه ایمان، شیر خوردهای و از دامان اسلام برآمدهای، خوشا به حالت در حیات و ممات. اما دل مومنان در فراق تو ناخرسند است و شک ندارد که آنچه بر تو گذشت، خیر بوده است. سلام و خشنودی خدا بر تو باد. شهادت میدهم که تو همان راهی را رفتی که برادرت یحیی بن زکریا پیمود.
به من گفت: ای عطیه! به تو وصیتی بکنم؟ گمان نکنم پس از این سفر، دیگر تو را ببینم. دوستدار خاندان محمد صلی الله علیه و آله را دوست بدار تا وقتی در دوستی باقی است، دشمن خاندان محمد صلی الله علیه و آله را تا زمانی که دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزه بسیار باشد. با دوستدار آل محمد علهیمالسلام مدارا کن! هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام دیگرش با محبت این خاندان ثابت میماند. دوستدار آل محمد علهیمالسلام به بهشت میرود و دشمنانشان به دوزخ.
عطیه گفت: به جابر گفتم: چگونه با آنان شریکیم در حالی که نه [با آنان] دشتی پیمودیم و نه از بلندی و کوه بالا رفتیم و نه شمشیر زدیم، اما اینان سر از پیکرهایشان جدا شد، فرزندانشان یتیم گشتند و همسرانشان بیوه شدند؟
جابر گفت: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: هر کس گروهی را دوست دارد در عمل آنان شریک است. سوگند به آن که محمد صلی الله علیه و آله را به حق به پیامبری فرستاد نیت من و نیت یارانم همان است که حسین علیهالسلام و اصحابش داشتند. مرا به سوی خانههای کوفیان ببر.
چون مقداری راه رفتیم، به من گفت: ای عطیه! به تو وصیتی بکنم؟ گمان نکنم پس از این سفر، دیگر تو را ببینم. دوستدار خاندان محمد صلی الله علیه و آله را دوست بدار تا وقتی در دوستی باقی است، دشمن خاندان محمد صلی الله علیه و آله را تا زمانی که دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزه بسیار باشد. با دوستدار آل محمد علهیمالسلام مدارا کن! هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام دیگرش با محبت این خاندان ثابت میماند. دوستدار آل محمد علهیمالسلام به بهشت میرود و دشمنانشان به دوزخ. (3)
اما سید بن طاووس جریان زیارت جابر را این گونه، گزارش کرده است:
چون اهلبیت حسین علهیمالسلام از شام به عراق آمدند، به راهنمایی کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنیهاشم و مردان خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات کردند که برای زیارت قبر حسین علیهالسلام آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورتهایشان سیلی میزدند و به گونهای عزاداری و نوحهسرایی میکردند که جگرها را آتش میزد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهلبیت علهیمالسلام آمده و آنان نیز چند روزی عزاداری کردند. (4)
پینوشتها:
1- جابر بن عبدالله بن عمر و بن حزام (حرام) بن ثعلبه انصاری از اصحاب برجسته رسول خدا صلیالله علیه واله وسلم، امیرالمومنین علیهالسلام و چهار امام بعدی بوده است و در جریان عقبه دوم که کودکی بیش نبود، همراه پدر در جمله هفتاد تنی بود که با رسول خدا صلیالله علیه واله وسلم بیعت کرد و در بیعت رضوان (شجره) شرکت داشت. (ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج 2، ص 180- 181) کشی در باره او نوشته است: «جابر از پیشتازان گرد آمده اطراف وجود علی علیهالسلام و جزء گروه هفتاد نفر (در پیمان عقبة دوم) و آخرین کس باقی مانده از اصحاب رسول خدا صلیالله علیه واله وسلم و از پیروان اهلبیت علهیمالسلام بود. وی در حالی که عمامة سیاه بر سر گذاشته بود، در مسجد مینشست و صدا میزد: یا باقرالعلم! و تکیه زنان بر عصایش در کوچههای مدینه و مجالس آنان میگشت و میگفت: علی علیهالسلام برترین بشر است، هر کس نپذیرد، کافر است. ای گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت علی تمرین دهید، هریک از آنان این محبت را نپذیرفت، درباره نطفهاش از مادرش سوال کنید. وی چون پیر شده بود، حجاج با او کاری نداشت.» (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج1، ص 38، ح 78 و ص 41، ح 87 و 88 و ص 44، ح 93 و ص 124- 125، ح 195). آیت الله خویی رحمهالله درباره وی مینویسد: «جابر از یاران رسول خدا صلیالله علیه واله وسلم و از بهترین یاران امیرالمومنین علیهالسلام و از جمله شرطه الخمیس بود. (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج 4، ص 330). کلینی با سند صحیح خود از امام باقر علیهالسلام این سخن را درباره وی روایت کرده است که هیچگاه جابر دروغ نگفته است (همان، ص 334). گزارشهای تاریخی درباره تعداد غزوههایی که جابر شرکت داشته است، یکسان نیست. طبرانی معتقد است که وی در سیزده غزوه شرکت داشته است (همان، ج 2، ص182). شیخ طوسی رحمهالله گفته است که جابر در جنگ بدر و هجده غزوه دیگر، پیامبر صلیالله علیه واله وسلم را همراهی نموده است. (رجال الطوسی. ص 31- 32). به گفته ابن اثیر، جابر در هفده غزوه شرکت کرده است و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و احد حضور نداشت. اما کلبی معتقد است که جابر در احد شرکت داشته گفته شده که وی در هیجده جنگ شرکت جسته و در جنگ صفین نیز علی را همراهی کرده است. (اسد الغایة، ج1، ص 257). در عظمت علمی جابر همین بس که ذهبی وی را فقیه و مفتی مدینه در زمان خود معرفی نموده است (شمسالدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 190). جابر از روایاتی است که عده زیادی از وی نقل حدیث نمودهاند. برخی، تعداد احادیث وی را تا 1540حدیث نوشتهاند. (ذهبی، همان، ج 3، ص 194). حابر در سال 78ق (رجال الطوسی، ص 32) در حالی که بیش از نود سال داشت، چشم از جهان فرو بست.
2- عطیة بن سعد بن جنادة عوفی جدلی قیسی، یکی از تابعان و محدثان و مفسران بزرگ شیعه است که توفیق همراهی جابر را در زیارت قبر امام حسین علیهالسلام داشته است و او را میتوان به عنوان دومین زائر امام علیهالسلام دانست. او از اهل کوفه بود و در زمان خلافت امیرالمومنین علیهالسلام دیده به جهان گشود. مادرش کنیز رومی بوده است. درباره انتخاب نامش روایت شده است که وقتی عطیه متولد شد، پدرش از امیرالمومنین خواست که نامی برای فرزندش انتخاب کند. حضرت فرمود: «هذا عطیة الله؛ او هدیة خداوند است». از اینرو نام او «عطیه» گذاشته شد و حضرت صد درهم از بیتالمال برای او مقرر کرده و به پدرش سعد داد. او در جریان قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر ضد حجاج بن یوسف ثففی همراه عبدالرحمن بود و پس از شکست سپاه ابن اشعث، به فارس گریخت. حجاج به محمد بن قاسم ثقفی حاکم فارس، نوشت که عطیه را فراخوان و به او تکلیف کن که علی را لعن کند. اگر او از لعن علی سرباز زد. چهارصد ضربه شلاقش زده و موی سر و ریشش را بتراش. عطیه چون حاضر به لعن علی علیهالسلام نشد، ضربات شلاق و تحمل اهانت را در راه دوستی با امیرالمومنین علیهالسلام به جان خرید. هنگامی که قتیبه، حاکم خراسان شد، عطیه نزد او رفت و تا هنگامی که عمر بن هبیره حاکم عراق شد، در خراسان اقامت داشت آنگاه طی نامهای از ابن هبیره درخواست کرد تا به کوفه باز گردد. ابن همبیر: با درخواست وی موافقت کرد و او در کوفه اقامت گزید تا آن که در سال 111ق بدرود حیات گفت. (محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 6، ص 304)؛ محمد بن جریر طبری، المنتخب من ذبل المذیل، ج 8، ص 128). عطیه تفسیر قرآنی دارد که در پنج جزء گردآوری شده است. وی میگوید: من قرآن را سه بار با دید تفسیری و هفتاد بار با نگاه قرائنی، بر ابن عباس عرضه داشتم (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 6، ص 296، ماده عطا).
3- عمادالدین ابوجعفر محمد بن ابی القاسم طبری، بشارة المصطفی، ص 125- 126. خوارزمی نیز این جریان را با تفاوتهایی گزارش کرده است (ر. ک: ابوالموید موفق بن احمد مکی (اخطب خوارزم)، مقتل الحسین، ج 2، ص 190- 191). سید ابن طاووس نیز زیارت جابر را با تفصیلی دیگر به نقل از «عطا» آورده است: (ر. ک: مصباح الزائر، ص 286). به نظر میرسد مراد از عطا، همان عطیه باشد، چنانکه محدث نوری نیز این احتمال را داده است (میرزا حسین نوری طبرسی، چشم اندازی به تحریفات عاشورا (لولو و مرجان)، ص 236). محقق قاضی طباطبائی نیز بر این امر (یکی بودن عطبه با عطا)، دلیل آورده است (سید محمد علی قاضی طباطبائی، همان، ص203- 208).
نکته شایان توجه در این باره آن است که علامه سید محسن امین پیش از نقل خبر عطیه، میگوید که من این خبر را از کتاب بشارة المصطفی و غیر آن نقل میکنم و بعد از نقل خبر یاد شده، اضافاتی در باره ملاقات جابر با اهلبیت علهیماالسلام و اینکه این حادثه در اربعین اتفاق افتاده، آورده است که در کتاب بشارة المصطفی موجود نیست (اعیان الشیعه، ج 4، ص 47 و لواعج الاشجان، ص 240). این امر، حاکی از آن است که وی- چنان که خود گفته- آن اضافه را از کتابی غیر از کتاب طبری آورده است. در این میان، برخی محققان معاصر (قاضی طباطبائی، همان، ص 182 به بعد؛ جعفر سبحانی، شخصیتهای اسلامی شیعه، ج 2، ص 79) برای این که اثبات کنند این قسمت زیادی نیز از کتاب بشارة المصطفی است به توجیهائی متوسل شدهاند که قابل پذیرش نیست، از جمله آنکه نسخه بشارة المصطفی ناقص به دست ما رسیده است و احتمال دارد که در نسخه کامل کتاب یاد شده این زیادی باشد، چنانکه شیخ حر عاملی گفته است که این کتاب، هفده جزء دارد (امل الامل، ج 2، ص 234) ولی آنچه اکنون از کتاب طبری با تصحیح و تحقیق، چاپ شده، یازده جزء است. بنابراین، امکان دارد این حدیث نقطیع شده به دست ما رسیده باشد و آن قسمت اضافی که علامه امین آورده است، از نسخهی کاملی بوده است که در دسترس وی بوده است.
احتمال دیگری که داده شده آن است که محدثان پیش از طبری، روایت را نقطیع کرده و طبری قسمت مربوط به ملاقات جابر را با اسرا نیاورده است. (قاضی طباطبائی، همان، ص 215 به بعد).
در پاسخ چنین توجیهاتی باید گفت که اولا: در بسیاری از موارد، ناقص بودن نسخه کتابی کهن، به سبب از بین رفتن صفحات اول یا آخر آنهاست، نه آنکه از وسط کتاب، صفحاتی از بین رفته باشد، آن هم ادامه یک خبر!، ثانیا: علامه مجلسی (متوفای 1111 ق) که معاصر شیخ حر عاملی (متوفای 1104 ق) بوده است و طبیعتا در زمان وی نسخه بشارة المصطفی هفده جزء داشته، این خبر را بدون هیچ زیادی دیگری از بشارة المصطفی نقل کرده است که این امر خود قرینه واضحی است که خبر یاد شده در بشارة المصطفی کامل و بدون کاستی به دست ما رسیده است. بنابراین، علامه امین این قسمت اضافهی را از غیر کتاب طبری آورده است که آن هم برای ما مجهول است و چه بسا ایشان قسمت یاد شده را از کتابهای معاصران خود گزارش کرده است. اما احتمال نفطیع توسط محدثان پیش از طبری، تنها یک، احتمال است و قرینه و شاهدی بر این ادعا وجود ندارد.
4- اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114. این گزارش را ابن نمای حلی نیز به اختصار نقل کرده است: مثیرالاحزان، ص 86.
منبع:
مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384، محسن رنجبر .